طلسم

ساخت وبلاگ

زمانی که شیفتم در قسمت ورودی هستم 

بازرسی کیف ها رو برعهده دارم 

توی کیف خانما خیلی چیزا هست 

چند وقت پیش دعاهای طلسم توی کیف چندتا افغانستانی دیدم مدلش از همونی هایی بود که طبقه بالا مجموعه پشت قاب عکس سفید که روش با حروف انگلیسی نوشته بود مدیرمون دید برداشت گذاشتش توی جیبش

زمانی که بازرسی کیف ها رو می کردم یاد این موضوع افتادم 

با چند تا اهل علم مشورت کردم و ازشون درخواست کمک کردم 

دلم عجیب برای مدیرمون می سوزه 

درباره حالت مدیرمون با دخترک یا همه ما وخانوادش باخیلیا صحبت کردم 

و تشخیصم درست بود 

طلسم دعا براش گرفتن و دعاش هم خیلی قویه ای کاش حاج خانم بدونه نمی دونم ای کاش بفهمه خانواده من هم درگیر بودن عموم درگیر بود 

از دیروز چندبار خواستم بهش بگم پیام بدم اما همه گفتن نکن یعنی اونایی که اهل علمن گفتن تو هم درگیر میشی 

گفتن برای همینه نمی تونه ازدواج کنه نمی تونه حرف دلشو به معشوقش بزنه چون طلسم و جادوی دخترک

رفتارای دخترک رو براشون گفتن همشون گفتن تشخیصت درسته 

یه چیزی زمانی که من مجموعه کار می کردم از پسرک متنفر بودم اما از موقعی که اومدم بیرون اون تنفر ندارم 

موقعی مجموعه بودم عصبی بودم خیلی عصبی 

اما الان نه نشاط و شادمانی دارم جذابیتم سه برابر شده

این حالتا از زمانی که نیستم دارم بهم گفتن اونجا طلسم شده وهرکی بره از پسرک زده میشه مدیرمون  همین طور برای همین که همه از مدیرمون فاصله گرفتن 

نمی دونم ای کاش این متن بخونه بره سراغش 

چون همین جوری خیلی چیزا رو از دست داده

رفتارش با مادرش دیدم به یقین رسیدم 

چون این شکلی نبود

و موقعی که مجموعه بودم روز آخر نمی تونستم بمونم میخواستم فرار کنم

ای کاش مدیرمون بدونه 

خیلی این دل کردم اما نشد گفتن نگو چون اگر دخترک بفهمه برای تو هم طلسم می گیره 

نمی دونم ای کاش بدونه 

سلام حضرت دلبر...
ما را در سایت سلام حضرت دلبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3amarrahbaramrey2 بازدید : 63 تاريخ : پنجشنبه 25 اسفند 1401 ساعت: 19:46