عصر یک ...

ساخت وبلاگ

         بسم رب الحسین

عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت

بگویم بنویسم

که چرا عشق به انسان نرسیدست؟

چرا آب به گلدان نرسیدست

چرا لحظه ی باران نرسیدست؟

و هرکس که در این خشکی دوران

به لبش جان نرسیدست

به ایمان نرسیدست

وهنوزم که هنوز است

غم عشق به پایان نرسیدست

بگو حافظ دلخسته ز شیراز

بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است

چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیدست

چرا کلبه احزان به گلستان نرسیدست؟

دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد

زمین مرد و زمان بر سر دوشش

غم و اندوه به انبوه فقط برد، فقط برد

خداوند گواه است، دلم چشم به راه است

و در حسرت یک پلک نگاه است

ولی حیف نصیبم فقط آه است

و همین آه خدایا برسد کاش به جایی

برسد کاش صدایم به صدایی

عصر این جمعه ی دلگیر

وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته 

شود حس، تو کجایی گل نرگس؟

به خدا آه نفسهای غریب تو که آغشته

به حزنی است ز جنس غم و ماتم

زده آتش به دل عالم و آدم

مگر این روز و شب رنگ شفق یافته

در سوگ کدامین غم عظمی به تنت 

رخت عزا کرده ای؟ای عشق مجسم

که به جای نم شبنم

بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت

نکند باز شده ماه محرم که چنین

میزند آتش به دل فاطمه آهت

به فدای نخ آن شال سیاهت

به فدای رخت ای ماه

بیا صاحب این بیرق و این پرچم و

این مجلس و این روضه و این بزم تویی..

   ‌                  صل الله علیک یااباعبدالله

سلام حضرت دلبر...
ما را در سایت سلام حضرت دلبر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3amarrahbaramrey2 بازدید : 147 تاريخ : شنبه 24 آذر 1397 ساعت: 0:29